جدول جو
جدول جو

معنی عقد رو - جستجوی لغت در جدول جو

عقد رو
(عِ دِ)
زیب و زیوری چون حلقه ای از گل یا زر و جواهر بر گرد روی. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عَ دِ رَ)
نکاح متعه. (غیاث اللغات). متعه که به مذهب اهل تشیع جایز است، به خلاف اهل سنت و جماعت. عقد نمکین. (آنندراج) :
ای شیشه می عقد دهن بسته نشینی
با جام مکن عقد روان دختر رز را.
میرزا صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(وَ رَ دَ / دِ)
عقل رسنده. به سن تمییز رسیده.
- عقل رس شدن، در تداول خانگی، به سنی که تمییز نیک از بد توان کردن رسیدن. به سنی بالغ شدن که عقل بر او حکومت کند. به درجۀ مردی یا زنی رسیدن. به سن رشد و تمییز رسیدن. رشد و تمییز بواسطۀ مراهقت یا بلوغ یافتن. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(گِ دِ)
اطراف و دور رو. (از برهان) (از آنندراج) :
گلشن حسن تو از آب گهر سیراب است
گرد رو چاه زنخدان ترا دولاب است.
سعید اشرف (از آنندراج).
، تسبیحی از مروارید که زنان بجهت خوش آیندگی بر گرد روی خود بندند. (برهان) (آنندراج). عقدرو که هر دو طرف رو بندند. (فرهنگ رشیدی). زینتی از گل طبیعی یا مصنوعی به زیر گلوی تا بناگوش وبه گرد روی عروس و جز آن استوار کنند:
ز جزعش رشتۀ لؤلؤ گسسته
ز گوهر گرد رو بر روی بسته.
محمد عصار (از فرهنگ رشیدی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از زود رو
تصویر زود رو
تند رو سریع الحرکه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عدد روج
تصویر عدد روج
شماره حفت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عید روی
تصویر عید روی
جشن روی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرد رو
تصویر فرد رو
تک رو کسی که تنها رود و محتاج بدرقه نباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدم رو
تصویر قدم رو
گام رو
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه چهره اش گرد است: مردمانش (مردمان خمدان مستقر فغفور چین) گردروی اندو پهن بینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صد رو
تصویر صد رو
نادرست نویسی سد رو سد روی
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که به بلوغ فکری رسیده و خوب و بد را تشخیص دهد
فرهنگ گویش مازندرانی
مکار، دورو، دروغ
فرهنگ گویش مازندرانی